هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

خورشید من

کار با قیچی

بدو بدو اومد ... کنارم نشست و گفت بگیر . دستانم پر از حلقه های فری شد مرا به اتاق برد و ... البته اولین تجربه با قیچی آرایشگری شروع شد ...
30 شهريور 1392

تونل و پلیس

 امروز عصر با هلیا یه مسابقه مکان یابی رو دیدیم . چند گروه در چند جای مختلف باید مسیری رو طی می کردند تا به یه جای مورد نظر می رسیدند بین راه هر گروه موانعی بود . ماشین یه گروه رو توی یه تونل در حال احداث جاسازی کرده بودند .... بعد از اتمام مسابقه هلیا گفت تونل می خوام . خانه سازی رو آورد و با هم به تونل ساختیم حیواناتش رو هم روی تونل جاسازی کردیم ...یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود توی یه دهکده زیبا یه تونل بود که آقا مهندس درستش کرده بود (هلیا گفت عمو رحمان مهندس من بود ) آقا پلیس با ماشینش به بو به بو کنان می خواست از تونل رد بشه که یه نارگیل به سرش خورد یه نگاه ین ور یه نگاه اون ور ..بالا سرشو نگاه کرد یه میمون بازیگ...
21 شهريور 1392

بازیهای حرکتی

عبور از موانع در افزایش هوش ریاضی خیلی تاثیر گذاره . زنجیر کیفم رو به پایه های صندلی بستیم .بعد هردو مثل سربازها رژه رفتیم یک دو سه چهار ... (شمارش اعداد) بعد سینه خیز می رفتیم سمت زنجیر و از زیرش رد میشدیم . هلیا به سربازها خیلی علاقه داره    اینجا هم داره از رو مانع می پره .. ...
21 شهريور 1392

خصوصیات کودکان دو و نیم سال

اخلاق هلیا این روزها عجیب و غریب شده . گاهی آنقدر مستقله که حاضر به یه بغل و بوسه کوتاه هم نیست گاهی هم آنقدر می چسبد که جدایی در کارش نیست. گاهی شیرین می شود که دلت را می زند گاهی هم تلخ می شود که می خواهی برای اخم و قهرش بمیری . در همه چیز نظر می دهد که ما فقط امکان دو انتخاب را برایش باز می کنیم یا این یا آن .... انتخاب سومی در کار نیست . گاهی ساعت ها با خودش بازی می کند گاهی هم برای انجام هر کاری من نمی توونم تحویلت می دهد . وقتی به طور اتفاقی یک صحنه خون الود در تی وی می بیند تا یک ماه بعد هم یرایت بازگو میکند و هر چه میخواهی قانعش کنی که بازی بوده و یا آراشگاه به صورتش زده فریاد کنان می گوید ببخشیدااااااا خون اومده بود خودم دیدم&n...
17 شهريور 1392

روز اختران تابناک عالم

امروز روز دختر خونه ما بود . با تبریک بابا  فهمیدم امروز روز دختره . عزیزم هلیای مو قشنگم این خنده هات این فرهای جلوی موهات این شیطنت هات همه و همه شوقی تازه برای زندگی ماست . هلیای دوسال و نیم مادر ! دخترم شکر می کنم که خدا نعمتش رو بر من تمام کرد . صد ساله باشی برایت تنی سالم قلبی پاک نجابتی ابدی و فکری مثبت آرزو می کنم . عزیز مادر همیشه مرا از بودنت از دختر بودنت شادمان کن از نجابتت سیرابم کن ...
17 شهريور 1392

دلتنگم

دلتنگم برای خودم برای تو برای همه آن خاطرتمان که با دستهای پر از عشقمان ساختیم . تو همانی اما من کمی می لغزم کمی بی حسم بی حس از این پیچ و خمهای زندگی . انگار هزاران سال دلتنگتم . کاش من هم به اندازه تو خوب بودم به اندازه زحمت دستانت صبور بودم ای کاش قوی باشم از برای خوبیهات بهشتی زیبا برای خود می سازی ... با تو بهشتی شدن سهل نیست دلی قوی لبی صبور می خواهد ....
9 شهريور 1392

....

تاب دلتنگی امشب منو تو آغوشش گرفته همش تو آینه میگم نترس خدا تو رو یادش نرفته
4 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد