اخلاق هلیا این روزها عجیب و غریب شده . گاهی آنقدر مستقله که حاضر به یه بغل و بوسه کوتاه هم نیست گاهی هم آنقدر می چسبد که جدایی در کارش نیست. گاهی شیرین می شود که دلت را می زند گاهی هم تلخ می شود که می خواهی برای اخم و قهرش بمیری . در همه چیز نظر می دهد که ما فقط امکان دو انتخاب را برایش باز می کنیم یا این یا آن .... انتخاب سومی در کار نیست . گاهی ساعت ها با خودش بازی می کند گاهی هم برای انجام هر کاری من نمی توونم تحویلت می دهد . وقتی به طور اتفاقی یک صحنه خون الود در تی وی می بیند تا یک ماه بعد هم یرایت بازگو میکند و هر چه میخواهی قانعش کنی که بازی بوده و یا آراشگاه به صورتش زده فریاد کنان می گوید ببخشیدااااااا خون اومده بود خودم دیدم&n...